از نفحات صبح‌گاهی...
جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ
یکی هم هست آنقدر مهربان که جواب پیام‌های شبم را اگر دیر ببیند نمی‌دهد. فردا صبحش بعد از اولین پیام‌هایش می‌نویسد: "چون خواستم صدای پیغامم بیدارت نکنه، صبح جواب دادم."
دوستش دارم.
درخت اُرس
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش...
طبقه بندی موضوعی
-
از لابهلای روزهام
(۱۵) -
نشسته بود گوشهی ذهنم
(۱۰) -
از فیلم‌ها
(۵) -
از جایی که ایستادهایم
(۲) -
از شعرها
(۲) -
قاب عکس
(۲) -
بقیه چی گفتن
(۴) -
تکههایی از زندگیها
(۲)
بایگانی
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱)
- دی ۱۴۰۰ (۱)
- خرداد ۱۴۰۰ (۱)
- بهمن ۱۳۹۹ (۱)
- دی ۱۳۹۹ (۱)
- بهمن ۱۳۹۷ (۱)
- آبان ۱۳۹۷ (۱)
- شهریور ۱۳۹۷ (۲)
- مرداد ۱۳۹۷ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱)
- فروردين ۱۳۹۷ (۲)
- آبان ۱۳۹۶ (۳)
- تیر ۱۳۹۶ (۱)
- خرداد ۱۳۹۶ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۳)
- فروردين ۱۳۹۶ (۳)
- اسفند ۱۳۹۵ (۳)
- دی ۱۳۹۵ (۲)
- آذر ۱۳۹۵ (۳)
- آبان ۱۳۹۵ (۲)
- شهریور ۱۳۹۵ (۵)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲)
- تیر ۱۳۹۵ (۲)
- خرداد ۱۳۹۵ (۴)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۳)
- فروردين ۱۳۹۵ (۲)
- اسفند ۱۳۹۴ (۳)
آخرین مطالب
-
۰۱/۰۲/۲۳تَرَک‌ها
-
۰۰/۱۰/۲۰فصل تو
-
۰۰/۰۳/۱۰-n
-
۹۹/۱۱/۲۹رنگ سفید
-
۹۹/۱۰/۱۳شیرینی‌های فندقی یکم ژانویه
-
۹۷/۱۱/۱۵و ناگهان برد...
-
۹۷/۰۸/۲۵از فکرها
-
۹۷/۰۶/۲۴چون نمی‌توانند دل بکنند...
-
۹۷/۰۶/۰۳? What if
-
۹۷/۰۵/۳۰از فیلم‌ها-
